آرتینآرتین، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 21 روز سن داره
آناهیدآناهید، تا این لحظه: 6 سال و 5 ماه و 29 روز سن داره

لحظه هاي ناب كودكي

چهارشنبه و سوپریز مامان

چهارشنبه شب بابا افشین در یک اقدام غافلگیر کننده برای من تولد گرفت .(یه مهمونی خودمونی تو رستوران )کلی سوپرایز شدم . آرتین بغل عمو امیر و آقا آرسام ناز دوست داشتنی(عاشق ژست آرسامم ) تو حیاط رستوران کلی فواره آب بود و شما هم که عاشق آب بازی .با دیدن فواره های رنگی شروع به آپ آپ گفتن میکردی تاببریمت پیش آب.(اینجا داری منو نگاه میکنی که اجازه میدم به آب دست بزنی یا نه) منم به شما اجازه دادم.شیرجه رفتی تو فواره.تمام لباست خیس شده بود . آقا رهام .پسرخاله جون شما کالسکه رهام و دیدی و دوست داشتی کالسکه پسرخاله رو هل بدی.با اونکه رهام تو کالسکه بود و هل دادن کالسکه برات...
28 تير 1392

تولدم

پروردگارا: یک سال دیگر به من نعمت دادی تا بخندم؛ بگریم  شکرت کنم برای مادر و پدر نازنینی که دارم و دوستای عزیزم شکرت کنم بخاطر باران بخاطر قلم بخاطر چشم و گوش و دست های زیبایم و زیباتر از همه شکرت کنم بخاطر تپش های قلبم  قلبی که روح تو در آن دمیده که عاشقم میکند و گاهی چشمانم را تر دلم چقدر تنگ شده بود ... برای خیلی چیزها...  فقط میگم خوشحالم که دوباره تونستم لحظه ای رو با یاد خدا پر کنم   خدایی که عاشقشم ... خدایی که هیچوقت تنهام نذاشته ... خدایی که همه معادلات و پیش بینی ها رو به نفع ما تغییر میده فقط برای اینکه بگه دوستم...
25 تير 1392

آرتین کوچولو راه افتاد

آرتین کوچولو راه افتاده یه عالمه جلو میره خنده داره راه رفتنش چون که تلو تلو میره سعی میکنه راه رفتنو بلدبشه تند تر بره دوست داره مثل مامانش هی این ور و اون ور بره پاهاش کمی درد میگیره از روز زانو تامیشه آروم می افته رو زمین میخنده و زود پامیشه مامان اون خوشش میاد کف میزنه برای اون میخواد یه جفت کفش بخره برای هردوپای اون پسرم دنیای جدیدت مبارک .آرتینم دیگه کم کم داری واسه خودت مردی میشی و استقلالت هر روز و هر روز بیشتر میشه. تو راه رفتن کم کم داری استاد میشی ،البته بعضی وقتا جند قدم بر میداری و میخوری زمین ولی ماشال...
24 تير 1392

دعا میکنم..

دعا میکنم که هیچگاه چشم های زیبای تو را در انحصار قطره های اشک نبینم دعا میکنم که لبانت را فقط در غنچه لبخند ببینم دعا میکنم قلبت که وسعت آسمان،پاکی دریاو بوی بهار را دارد همیشه از محبت پر باشد ...
22 تير 1392

برای تویی که تمام وجودم هستی

  همسرم: با تو آغاز نکردم که روزی به پایان برسانم. عاشقت نشدم که روزی از عشق خسته شوم. با تو عهد نبستم که روزی عهدم را بشکنم. همسفرت نشدم که روزی رفیق نیمه راهت شوم. هم نفست نشدم که روزی عطر نفسهایم را از تو دریغ کنم. و با یاد تو زندگی نمیکنم که روزی فراموشت کنم. با تو آغاز کردم که دیگر به پایان نیندیشم. عاشقت شدم که عاشقانه به عشق تو زندگی کنم. با تو عهد بستم که با تو تا آخرین نفس بمانم. همسفرت شدم که تا پایان راه زندگی با هم باشیم. هم نفست شدم که با عطر نفسهایت زنده بمانم. و با یادت زندگی میکنم که همانا با یادت زندگی برایم زیباست. همچنان لحظات زیبای با تو بودن میگذرد ، از آغاز تا ب...
21 تير 1392

سفر رامسر 4

بعد از برگشتن از تله کابین و استراحت ،مردها رفتن آب گرم و ما خانم ها هم رفتیم موزه کاخ رامسر(فکر کنم اسمش این بود) عکس برداری داخل کاخ ممنوع بود. مامانی شمارو گذاشت روی زمین تا خودت دیوار و بگیری راه بری ولی از آنجا که حس کنجکاوی آرتین خیلی بالاست ،یک مرتبه داخل قسمت ممنوع رفتی و خانمی که اونجا کار میکرد تو رو بغل کرد.خانم مهربونی بود و برای آروم کردنت گذاشتت روی صندلی خودش و به من اجازه داد از شما عکس بگیرم. گوشه اتاق یک مجسمه بود و شما هی میگفتی ببر ببر (کلماتی که حرف ب دارند را خوب تلفظ میکنی).   داخل حوض روبروی امارت کاخ 4تا ماهی بزرگ بودند که شما میخواستی اونارو بگیری  تو حیاط یه قهوه خونه بود با ...
21 تير 1392

زندگی میکنم...

پنجــــره را باز می کنمــ ..    احسا ســــ قشنگــ ِ ت ــــ ـ ـــ و  می آید .. می نشیند بر پرده ،  بر دیوار  .. من گیج ِ این همه " تـــ ـ ــو "     .. مستـــ ِ مست کنار می آیم با خودم و با احساس ِ قشنگی که تــــ ــو یی   .. زندگی می کنمــ ..       ...
20 تير 1392

سفر رامسر 3

تله کابین رامسر روزشنبه صبح رفتیم تله کابین رامسر که خودش هتل(بام سبز) ، شهربازی، پیست کارتینگ،پینت بال،پیست باگی،فروشگاه های زنجیره ای، ورزش های آبی(پاراسلینگ،جت اسکی،شاتل،قایق های پدالی)،فواره موزیکال،فست فود و انواع رستوران های سنتی و رسمی رو داره که خودش یک روز وقت میخواست ولی ما فقط تله کابین و چندتا مغازه رفتیم آخه صبح بود و بقیه جاهاش بسته بود.خیلی دلم میخواست آرتین و ببرم شهربازیش ولی حیف باز نبود شما خواب بودی و وسط راه بیدار شدی. اینم قیافه شما بعد از بیدار شدن فدات بشم مامان اینجا بستنی میخواستی (البته وقتی برات خریدم فقط یکم خوردی و بابایی بقیه بستنی تو خورد) یه آقایی لباس ز...
20 تير 1392

سفر رامسر2

صبح روز جمعه تصمیم بر این شد که به  روستای جواهرده بریم. این روستا که یکی از معروفترین مقصدهای توریست های رامسره ،ییلاقی که تقریبا 40 دقیقه تا رامسر فاصله داره اگر قصد رفتن به جواهرده رو دارید 2 تا پیشنهاد دارم اول صبح زود برید و صبحانه رو تو روستا عسل و نیمرو و نان داغ دستپخت زنان جواهرده رو امتحان کنید دوم اینکه ناهار رو تو مسیر جواهرده تو اون فضای زیبا بخورید. جاده ای که به روستای جواهرده منتهی میشد بسیار سرسبز و زیبا بود و البته پر پیچ و خم.شما هم به رسم همیشه تا سوار ماشین شدی شروع به شیر خوردن کردی و تمام مسیر و خواب بودی. بعد از پیاده روی مختصری تو روستا یکم خرید تصمیم بر این شد ناهار و تو مسیر برگشت بخوریم.هوا عالی ...
20 تير 1392